یه روزی بارم بستم/به خیال خود می رفتم /تو شهر آرزوها /درشهرآرزوها رنگ سبز ولادت /

دشت آن شهرخیالی پرازگل سعادت/یه نفرسبدبه دستش/گلای باغچه اش می فروخت/

به بهای مهریاران به تبسم آشنایان/تو شهرآرزوها من وما باهم برادر/توی شهرآرزوهادلهاغبارنداره/

مثل آینه طاقچه صاف وپاک پرزلال/آدمای شهرآرزوها همشون بی رنگ ساده/توی این شهرخیالی /

غریبای مثل من هم آشنای آشنایند /کوچه هاش خاکی وآبی /خونه هاش پرازاقاقیی/توی شهرآرزوها

ماهیهاهوس دریاندارند/کفترابرا بردن دون پای حوضچه ها می ایند/توی شهرآرزوها آسمون آبی آبیست/

دلش هرگزنمی گیره/قطره هاش ازروی رحمت/روی گلها وگیاهان می نشینه..

عشق خیلی ازمشکلات روحل میکنه

ولی داشتن ارتباط صحیح

عاشقانه یک مهارته که برای

بدست آوردنش نیازبه تجربه

وآموزش هست..

taha3x..

مردجنوبی..

رفتن هم حرف عجیبی است..

شبیه اشتباه آمدن

است...

مردجنوبی..

taha3x..

سلام.نفسم..

زیباترین عشق..

زیباترین حس..

زیباترین لحظه..

زیباترین تفکر..

زیباترین کلام..

زیباترین تصویر..

زیباترین مخلوق..

قلب ناقابلم

فدای تو....

تورامی بوسم دررویاخود...

taha3x..

.............لالالالا...............

لالالالا..بخواب دنیاخسیسه

واسه کمترکسی خوب می نویسه

یکی لب هاش همیشه غرق خندهست

یکی پلکاش توخوابم خیسه خیسه

یکی دنیاواسش اینجابهشته

یکی چشماش یه فردامی نویسه

واسم جایی توی این دنیا نمونده

ببین عشقش منوسوزونده رفته

چطورقدردلوماخوب بدونیم

واسه هم عاشقانه مابمونیم

............taha3x.............

مردجنوبی....

بندرخوبم...

.....سال تنهایی..

امروزهم گذشت باسرورخاطرات

دیروزباغم نبودنت..

وسکوتی سنگین

ومن شتابان درپی

زمان بی هدف تا

صبحی دیگر....

تاطلوعی دیگرفقط

میروم..فقط میدوم...

دربندتو..مردجنوبی

TAHA3X...

...دل دیونه...

من دراین تاریکی

فکریک بره روشن

هستم که بیاید

علف خستگی ام

رابچرد.....

مردجنوبیtaha3x..